خوشبخت واقعی کیست؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

رابرت والدینگر (Robert Waldinger) روانپزشک و مدیر پژوهش "رشد و تکامل بزرگسالان" در هاروارد است. این پژوهش یکی از طولانیترین و کاملترین پژوهشهاست که تا کنون بر روی زندگی افراد بزرگسال انجام شده است. والدینگر چند راز خوشبختی را که در مطالعه اخیر به آن دست یافته اند، برای ما توضیح میدهد. این پژوهش دو گروه مرد سفید پوست را به مدت 75 سال تحت مطالعه قرار داده است. این پژوهش از سال 1938 آغاز شده است. این دو گروه عبارتند از:

- 268 دانشجوی سال دوم هاروارد به عنوان بخشی از پژوهشی تحت عنوان گرانت ( Grant Study ) ( این پژوهش بخشی از همان پژوهش اصلی یعنی رشد و تکامل بزرگسالان بود)که توسط روانپزشک هاروارد جورج والیانت ( George Vaillant ) هدایت می شدند.

- 456 پسر 12 تا 16 ساله که در بوستون بزرگ شده بودند، به عنوان بخشی از پژوهشی تحت عنوان گلوئک ( Glueck Study ) که توسط پروفسور دانشکده حقوق هاروارد شلدون گلوئک ( Sheldon انجام شد.

این محققان زندگی آقایان را در زمینه های کیفیت ازدواجشان، رضایت شغلی و فعالیتهای اجتماعی شان هر دو سال یکبار بررسی کردند و وضعیت سلامت فیزیکی آنها را هر 5 سال یک بار بررسی و ثبت میکردند، که از جمله این موارد رادیوگرافی قفسه سینه، آزمایش خون، آزمایش ادرار و پژواک نگاری قلب (  روشی غیر تهاجمی است که، با استفاده از امواج صوتی، ساختمان داخلی قلب به تصویر کشیده شده و در حقیقت به عنوان استاندارد تشخیص بیماری‌های قلبی تلقی می‌شود) بود.

یک یافته مهم از این مطالعات به دست آمد: رابطه خوب ما را سالمتر و خوشبختر نگه می دارد. 

 

دکتر والدینگر به سه کلید اصلی خوشبختی اشاره میکند: 

 

1- روابط نزدیک و صمیمانه 

در هر دو گروه تحت پژوهش هاروارد، مردانی که با خانواده، دوستان و یا اطرافیانشان رابطه صمیمانه ای داشتند، شادتر و سالمتر از افرادی بودند که خود را کمتر اجتماعی میدانستند. همچنین این افراد طول عمر بیشتری نیز داشتند. در حالی که افراد تنها تر، کمتر شاد بودند. همچنین سلامت روانی و فیزیکی افراد تنها تر نیز ضعیف تر بود.یک بازبینی در 2014 از چند ده مطالعه منتشر شده در نشریه Social and Personality Psychology Compass، نشان داد که تنهایی بر عملکرد روانی، خواب و سلامتی تاثیر میگذارد که این فاکتورها به نوبه خود خطر بیماری و مرگ را افزایش میدهند

2- کیفیت روابط (نه کمیت) 

تنها ارتباط داشتن اهمیت ندارد. زوجهای متاهل که دائما در کشمکش و دعوا هستند و علاقه کمی به هم دارند (که مولفان این مقاله به عنوان ازدواج پرتعارض از آن یاد میکنند)، کمتر از افرادی که هرگز ازدواج نکرده اند، شاد بودند. با این حال به نظر می رسد، تاثیر کیفیت ارتباط تا حدی به سن بستگی دارد. یک مقاله در سال 2015 در نشریه Psychology and Aging منتشر شد که به مدت سی سال زندگی شرکت کنندگانش را دنبال کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که، در واقع تعداد روابط برای افرادی که در دهه بیست زندگی خود قرار دارند اهمیت بیشتری دارد، اما کیفیت روابط در دهه سی زندگی تاثیر بیشتری بر سلامت روانشناختی و اجتماعی فرد میگذارد

 

3- ازدواج باثبات و حمایتگرانه 

ارتباط اجتماعی با دیگران نه تنها برای سلامت فیزیکی خوب است، بلکه به دفع مشکلات روانی نیز کمک میکند. افرادی که بدون جدایی و طلاق و یا مشکلات جدی، تا سن 50 سالگی متاهل مانده بودند، نسبت به افراد دیگر عملکرد بهتری در آزمونهای حافظه داشتند. تحقیقات دیگر نیز این یافته ها را تایید می کنند. پژوهشی در 2013 در نشریه PLOS ONE منتشر شد که نشان میدهد، ازدواج از جمله فاکتورهایی است که با کاهش خطر اختلال خفیف شناختی و زوال عقل همراه است. 

همه این یافته ها نشان میدهند که، روابط قوی و مستحکم برای سلامت ما ضروری است. 

اجتماع تاکید زیادی بر ثروت و کار و تلاش دارد، اما در این 75 سال تحقیقات ما مشخص شد که،خوشبخت ترین افراد کسانی بودند که به روابط با خانواده، دوستان و اجتماع اهمیت بیشتری می دادند.



حس ششم؛ قدم زدن در دنیایی ناممکن
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

حس ششم؛ قدم زدن در دنیایی ناممکن

زندگی همان طور که ما تجربه می کنیم، فقط مجموعه ای از اندیشه ها و رویدادهای نامرتبط نیست؛ بلکه روایتی پیوسته در جهانی منظم است، اما بعضی مواقع تجارب ما با انتظاراتمان و حتی با علومی که به ما آموزش داده شده در تضاد است.



بلوغ زودرس دختران و پسران به زبان ساده
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

بلوغ زودرس دختران و پسران به زبان ساده

نگاهی به مراجعه‌کنندگان به متخصصان غدد و روانشناسان و روانپزشکان نشان می‌دهد که بلوغ زودرس در جامعه به سرعت در حال گسترش است و دوران خوش کودکیِ بسیاری از بچه‌های ایرانی را به ملغمه‌ای عذاب‌آور از تغییرات جسمی و روانی تبدیل کرده است که البته خیلی‌هایش برای بچه‌ها قابل درک نیست و همین مسئله است که به کابوس بزرگی برای والدین تبدیل شده و سوالات فراوانی را در ذهنشان ایجاد کرده است. از جمله این‌که بلوغ زودرس چیست و نشانه هایش در دختران و پسران، چگونه بروز می کند؟ چرا سن بلوغ پایین آمده است؟

 

آیا بلوغ زودرس ارثی است یا رهاورد نه چندان خوش دسترسی روزافزون بچه‌ها به فناوری ‌های روز، اینترنت، ماهواره و بمباران شدن توسط اطلاعاتی است که گاهی تا سه چهار سال بعد هم احتیاجی به آن‌ها ندارد؟
اگر شما هم با این سوالات مواجهید، مطلب پیش رو را از دست ندهید.
-
بلوغ زودرس چیست؟
منظور از بلوغ، دوره‌ای است که طی آن در فرد صفات ثانویه جنسی به وجود می‌آید و توانایی باروری و تولید مثل ایجاد می‌شود. وقتی که این توانایی، پیش از موعد، یعنی در دختران زیر 8سال و در پسران، چند سال قبل از سن متعارف پدید بیاید و شکل بگیرد، بلوغ زودرس نامیده می شود. معمولا کودکانی که دارای قد بلندتر و هیکل درشت تری به نسبت همسن و سال هایشان هستند، زمینه ابتلا به بلوغ زودرس را دارند که متاسفانه بروز این امر، در نهایت به عدم رشد کافی و کاهش اندازه نهایی قد منجر می شود.
-
بلوغ زودرس در پسران
بزرگ شدن زودهنگام و غیرطبیعی اندام ها، رشد مو در نواحی زیر بغل و شکم، دورگه شدن صدا، بیش فعالی، پرخاشگری و توجه زیاد به جنس مخالف، در صورتی که در پسران چند سال زودتر از سن معمول بروز کند، از نشانه های بلوغ زودرس پسران است.
-
بلوغ زودرس در دختران
رشد اندام ها و شروع عادت ماهانه، رشد مو در نواحی زیر بغل و شکم، توجه زیاد به ظاهر، تمایل به جنس مخالف و افسردگی و گوشه گیری و انزوا، چنانچه برای دختران زیر هشت سال پیش بیاید، از نشانه های بلوغ زودرس دختران است.
-
چرا کودک ما، زودتر از موعد به بلوغ می رسد؟
کارشناسان بر این باورند که بلوغ زودرس، ریشه در دو عامل «مرکزی و محیطی» دارد. عوامل مرکزی، یعنی دو عامل «ژنتیک» و «اختلالات فیزیکی». ژنتیک و وراثت یعنی معمولا بچه ها در همان سنی به بلوغ می رسند که والدین و خانواده شان، بلوغ را تجربه کرده اند. اختلالات فیزیکی هم شامل بیماری هایی مثل ناهنجاری های دستگاه عصبی یا فعالیت غدد است که تاثیر مستقیم و غیرمستقیم در بلوغ زودرس دارد. عوامل محیطی اما، پیچیده تر و متنوع تر است که تغذیه نامناسب، موقعیت جغرافیایی و آب و هوای محل زندگی، شرایط فرهنگی خانواده و... از آن جمله اند که در ادامه، به بررسی برخی از مهم ترین موارد می پردازیم.
-
سیگار کشیدن مادر
بد نیست بدانید سیگاری بودن مادر جزو دلایل شایع بروز بلوغ زودرس در کودکان است. به همین دلیل، باید مادران باردار در اولین فرصت سیگار را ترک کنند. این روزها ثابت شده است بچه های مادرانی که در طول بارداری و پس از آن سیگار می کشند، خیلی زودتر از همسن و سالان خود، بلوغ را تجربه می کنند.
-
نبود پدر
نبودِ پدر، علاوه بر تمام پیامدهای عاطفی و روانی که می تواند برای بچه ها در پی داشته باشد، به دختر بچه ها لطمه عمیق تری می زند. جای خالی پدر، سیستم هورمونی دختران را به هم می ریزد و آنها را با مشکل بلوغ زودرس مواجه می کند.
-
غذاهای پرکالری و مصرف زیاد گوشت
برای سلامت فرزندتان هم که شده، رژیم غذایی متنوعی در خانه داشته باشید و دست از مصرف پی در پی گوشت بردارید. این روزها ثابت شده است مصرف غذاهای پرکالری و گوشت زیاد، می تواند موجب بروز بلوغ زودرس در کودکان شود. کارشناسان می گویند اگر کودکی در سنین شش هفت سالگی، بیش از هفت نوبت در هفته گوشت مصرف کند، زودتر از همسالانش بالغ می شود.
-
کم تحرکی و تماشای زیاد تلویزیون
کم تحرکی و تماشای بیش از اندازه تلویزیون می تواند باعث اختلال در تعادل هورمونی کودکان و در نتیجه بلوغ زودرس شود. تحقیقات ثابت کرده است جلوگیری از دسترسی کودکان به تلویزیون، تنها به مدت یک هفته باعث افزایش 30درصدی هورمون ملاتونین در بدن آنها می شود. این هورمون که از بلوغ زودرس جلوگیری می کند، با تماشای بی رویه تلویزیون در بدن کاهش پیدا می کند.migna.ir پس اگر نمی خواهید وضعیت هورمونی کودکتان به هم بریزد و با مشکلات ناشی از بلوغ زودرس مواجه شود، مدت زمان تماشای تلویزیون را محدود کنید و شرایط بازی و ورزش های پرتحرک را برایش فراهم کنید.

به همه اینها اضافه کنید توجه بیش از اندازه به کودک، دادن پول توجیبیِ فراوان، به دفعات حمام کردن بچه در طول هفته، تماشای برنامه های تلویزیونی و ماهواره ایِ نامناسب، رعایت نکردن حد و حدود ارتباط با همسر در حضور کودک و... که هر کدام می تواند به شکلی، زمینه ساز بلوغ زودرس بچه شود.



انسان سالم از دیگاه اسلام.
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

بحث از شخصيت در روان شناسي بدون مطالعه ي بيماري و سلامت امکان پذير نيست. يک نظريه شخصيت وقتي کامل است که بتواند تعريفي از سلامت رواني ارائه کرده و بر اساس آن، ناهنجاري و بيماري رواني را مشخص کند.



چگونگی حذف آدم های منفی، از زندگی خود.
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

فرد منفی کسی است که هیچ حمایتی از شما نمی‌کند و فقط به شما حس بد می‌دهد. کسی که ایده‌های عالی و اهداف بزرگ شما را مسخره یا تحقیر می‌کند.
 
«از کسانی که سعی می‌کنند آرزوهای شما را کوچک بشمارند دوری کنید. این کار آدم‌های حقیر است. در حالی که آدم‌های بزرگ همیشه کاری می‌کنند که احساس کنید شما هم می‌توانید فرد بزرگی شوید.»  مارک تواین

آیا میتوانید آخرین باری را که با یک شخص منفی یا بدقلق برخورد کردید به یاد بیاورید؟ یا آخرین باری را که شخصی به منظور آزارتان به شما حرفی زد؟ چگونه با آن کنار آمدید؟ نتیجه چه شد؟ در آینده با این شرایط چگونه روبرو خواهید شد که قضیه به خوبی و خوشی به پایان برسد؟


اول باید بگوییم که تعریف ما از آدم‌های منفی کسانی هستند که همیشه از مشکلاتشان پیش شما شکایت می‌کنند اما کاری برای بهبود آن انجام نمی‌دهند. دوم اینکه، هدف این مقاله منفی دیدن افراد منفی نیست. این افراد معمولاً در جایگاهی از زندگی‌شان هستند که هیچ تغییر موثر و سازنده‌ای را نمی‌پذیرند و به همین دلیل در وضعیت کنونی‌شان باقی می‌مانند. این اشکالی ندارد. ما به آنها کاری نداریم فقط می‌خواهیم از شما در برابر این افراد دفاع کنیم تا منفی بودن آنها بر زندگی شما اثر نگذارد.


علل اجتماعي که به نوعي زمينه ساز بدبيني در افراد مي شوند.
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

علل اجتماعي که به نوعي زمينه ساز بدبيني در افراد مي شوند مي توانند از خانواده يا گروه هاي اجتماعي بزرگ تر يا هر دو، منشأ بگيرند
 

 

دو دسته از عوامل در ايجاد بدبيني نقش دارند:
عوامل اجتماعي و عوامل ژنتيک
.
افراد منفي نگر فاجعه ها و باخت هاي بزرگي را در زندگي گذشته شان پشت سر گذاشته اند و با غم بسيار کمبودها و شکست هاي شغلي، تحصيلي و خانوادگي را تجربه کرده اند، اين تجربيات باعث شده آن ها متقاعد شوند که شکست خوردگان دائمي هستند.
علل اجتماعي که به نوعي زمينه ساز بدبيني در افراد مي شوند مي توانند از خانواده يا گروه هاي اجتماعي بزرگ تر يا هر دو، منشأ بگيرند. خانواده به عنوان اولين الگوي افراد مي تواند سهم بزرگي در نوع نگرش به زندگي ايفا کند. طبيعي است چنانچه خانواده الگويي از منفي نگري را در مورد مسائل مختلف به فرزند خود ارائه کند، فرزند نيز در آينده با چنين الگويي به مسائل نگاه خواهد کرد. اجتماع بزرگ تر، يعني جامعه نيز نقش مهمي در بدبيني افراد دارد. اجتماعي که ارتباط افراد آن با يکديگر بر اساس بي اعتمادي و سوء ظن پايه گذاري شده باشد، در ميان اعضاي خود بدبيني را رواج مي دهد. اين گونه ترويج بدبيني و بي اعتمادي به طور غيرمستقيم واز طريق ارائه ي الگوهاي رفتاري صورت مي گيرد. از جمله نمودهاي آن، استفاده از انواع کاغذ بازي هاي اداري و ارائه ي مدارک کتبي براي پرهيز از سوء استفاده ها است. در چنين اجتماعي، احتياط هاي بي مورد از يک سو، و سوء استفاده از فرصت ها از سوي ديگر، موجب مي شود که بي اعتمادي در افراد تثبيت شود. از اين رو در چنين اجتماعي افراد ارتباط خود را با ديگران بر اساس بي اعتمادي و احتياط زياده از حد پايه ريزي مي نمايند و يا از اعتماد ديگران سوء استفاده مي کنند.
البته اگر بدبيني بر اثر مناسبات نادرست اجتماعي يا تجربه هاي فردي اشخاص ايجاد شده باشد، بيماري محسوب نمي شود، به عبارت ديگر فردي را که در نتيجه ي نظام هاي نامناسب اجتماعي و خانوادگي نگاهي منفي به امور پيدا کرده نمي توان بيمار ناميد، چنين فردي نسبت به دنيا و جامعه نگرش منفي پيدا کرده و بي اعتماد شده است.
بدبيني بيمارگونه و بدبيني مرضي، نه در نتيجه ي مسائل اجتماعي، بلکه به سبب عوامل ژنتيک پديد مي آيند. تغييرات و فعل و انفعالات شيميايي مغزي بيمار موجب ايجاد، گسترش و تثبيت باورهاي بدبينانه در وي مي شود. عامل وراثت در پديد آمدن اين تغييرات نقش بسيار مهمي دارد.
بيماري هايي مانند افسردگي، جنون جواني يا شيزوفرني، شيدايي، وسواس و بدبيني مرضي از جمله بيماري هايي هستند که نشانه هاي بدبيني بيمارگونه در آن ها وجود دارد. برخي بيماري هاي جسمي مانند سکته هاي مغزي يا اتفاقات حادي که براي مغز مي افتند نيز ممکن است باعث ايجاد بدبيني در افراد شوند. معمولاً افرادي که در نتيجه ي چنين بيماري هايي دچار بدبيني مي شوند، بدبيني خود را به شکل هاي مختلف نشان مي دهند. به عنوان مثال در بدبيني مرضي فرد احساس مي کند که ديگران قصد آسيب رساندن به او را دارند، پش سر او صحبت مي کنند، او را تخريب مي کنند و يا حتي فکر مي کند که ديگران در غذاي او سم مي ريزند. در برخي ديگر از موارد تصور فرد بيمار بر اين است که ديگران به خصوص همسرش به او وفادار نيستند و رابطه ي صادقانه اي با او ندارند.
چنانچه بدبيني بر اثر آسيب هاي مغزي بروز نمايد، علائم آن بيماري نيز در معاينه ي پزشکي يا تصويربرداري مغزي و يا آزمايشات طبي، مشخص و قابل جست و جو هستند. اين علائم عموماً به شکل اوليه بروز مي کنند و بدبيني به عنوان يک نشانه ي ثانويه مشاهده مي گردد. ذکر اين نکته ضروري است که اگرچه بدبيني مي تواند به عنوان علامتي از آسيب هاي مغزي مثل سکته هاي مغزي باشد ولي اين بدان معني نيست که در هر فرد مبتلا به بدبيني بررسي هاي متعدد آزمايشگاهي و يا تصويربرداري و نوار مغزي ضرورت دارد، بلکه روش هاي فوق زماني لازم است که پزشک بر اساس شواهد باليني و يافته هاي معاينه به وجود مشکلات اوليه ي مغزي مشکوک گردد.
آيا ممکن است زمينه ي ژنتيک در تمام عمر فرد خاموش بماند؟
اگر زمينه هاي ژنتيک اين بيماري در کودکي وجود داشته باشد عوامل محيطي در بزرگسالي مي توانند باعث فعال شدن اين ژن بشوند. البته اين که ژن اين بيماري در تمام طول عمر فرد خاموش بماند يا در مقطع خاصي فعال شود، چندان قابل پيش بيني نيست.
ما وقتي مي توانيم به اين پرسش پاسخ دقيقي بدهيم که بتوانيم دقيقاً ژن هاي ايجاد کننده ي اين بيماري را پيدا کنيم و افرادي را که داراي چنين ژني هستند براي مدت زياد تحت نظر بگيريم و تعداد افرادي را که به بدبيني دچار مي شوند، به نسبت کل جمعيت بسنجيم تا بتوانيم بگوييم که اين ژن مطمئناً روزي فعال خواهد شد يا خير. و چون چنين امکاني هنوز فراهم نشده نمي توان به اين پرسش پاسخ دقيقي داد.
در بررسي هاي باليني مواردي را مشاهده کرده ايم که کساني ناقل ژن اين بيماري بوده اند اما در تمام عمرشان به بدبيني دچار نشده اند. يعني فردي که پدر و فرزندش به اين بيماري مبتلا بوده اند، مطمئناً خودش هم داراي اين ژن هست، اما وقتي چنين فردي در تمام عمر خود به بدبيني دچار نمي شود. يا بيماري به شکل بسيار خفيفي در او وجود دارد، مي توان نتيجه گرفت که ا ين فرد حلقه اي از زنجير انتقال ژن هست اما خود به بيماري مبتلا نشده است.
فعال شدن اين ژن به عوامل محيطي مثل استرس ها، اضطراب ها و تنش هاي مختلف بر مي گردد، اما نمي توان پيش بيني کرد که اين ژن دقيقاً تحت چه شرايطي فعال مي شود.
در حال حاضر دستکاري و يا مهندسي ژنتيک روش رايجي براي پيشگيري از بيماري بدبيني تلقي نمي شود، زيرا در تمام بيماري هاي روان پزشکي و از جمله بيماري بدبيني يک ژن به خصوص به عنوان تنها عامل ايجاد کننده مطرح نيست. دستکاري ژنتيک در مواردي قابل انجام است که ژن مسئول بيماري کاملاً مشخص باشد.

آيا ممکن است شغل افراد باعث بدبيني آن ها شود؟

افراد ممکن است به دليل شغل شان در مورد بعضي مسائل کمي محتاط تر يا حساس تر باشند ولي شغل افراد نمي تواند باعث بيماري آن ها شود. براي مثال ممکن است گفته شود کساني که با جرائم سروکار دارند، افراد بدبيني هستند و يا پزشکان وسواسي هستند. در بسياري از مواقع موضوع بر عکس است. يعني افراد با يک زمينه ي شخصيتي خاص، شغل خود را انتخاب مي کنند. مثلاً ممکن است فردي که زمينه ي بدبيني دارد برايش جالب باشد که تبهکاران را دستگير کند و اين کار به او حس خوبي بدهد، يا کسي که به بهداشت اهميت زيادي مي دهد به حرفه ي پزشکي روي مي آورد.
افراد از طريق شغل خود تجربه هاي ويژه اي را کسب مي کنند که اين تجربه ها ممکن است آنان را نسبت به بعضي مسائل هشيارتر و دقيق تر کند و در نتيجه حساسيت هايي را در آن ها برانگيزد. اين موضوع امري اکتسابي است و با بدبيني بيمارگونه تفاوت دارد. اگر کسي زمينه ي ژنتيکي ابتلا به بيماري بدبيني را نداشته باشد، شغل او نمي تواند باعث بيماري او شود.
ما به کساني که زمينه ي بيماري بدبيني دارند توصيه مي کنيم تا حد امکان وارد مشاغلي مانند قضاوت، فعاليت هاي پليسي وساير مشاغلي نشوند که با جرم جنايت سروکار دارند، چرا که جوّ بي اعتمادي که بر اين گونه مشاغل حاکم است و استرس واضطراب فراواني که در اين مشاغل وجود دارد باعث مي شود بيماري بدبيني در افرادي که زمينه ي ژنتيکي آن را دارند فعال و نيز تشديد شود. اين گونه مشاغل به اين افراد آسيب مي زنند.

آيا مصرف مواد مخدر باعث بدبيني مي شود؟

يکي از عوارض مصرف مواد مخدر و الکل ايجاد بدبيني است. با اين حال هرگز ادعا نمي کنيم که هر کس مواد مخدر يا الکل مصرف کند، حتماً به بدبيني مرضي مبتلا مي شود. اين مواد ممکن است باعث فعال شدن عوامل ژنتيکي فرد شوند. آنچه مسلم است مصرف مواد مخدر و الکل به طور کلي به بدبيني دامن مي زند.
خيلي از اوقات مسموميت ناشي از مصرف مواد مخدر موجب روز بيماري بدبيني همراه با افسردگي مي شود و در صورتي که مصرف اين موارد قطع شود قاعدتاً بايد بسياري از اين علائم از ميان برود. ولي متأسفانه گاهي مصرف طولاني اين مواد يا مسموميت ناشي از آن ها چنان تغييراتي در موارد شيميايي مغز به وجود مي آورد که قطع مصرف آن مواد باعث از بين رفتن آثار آن ها نمي شود.
با اين توضيح مي توان نتيجه گرفت افرادي که مواد مخدر يا الکل مصرف مي کنند، چنانچه دچار بدبيني باشند در قدم اول لازم است مصرف اين مواد را زير نظر پزشک قطع نمايند. پس از آن در بسياري از موارد علائم بدبيني قطع ويا کم مي شوند و در حال اول، يعني قطع علائم بدبيني، تنها درمان لازم بر روش هاي جلوگيري از مصرف مجدد مواد مخدر و الکل مبتني است.

آيا درآمد کم و فشارهاي مالي مي تواند موجب بدبيني در افراد شود؟

هيچ عامل محيطي يا بيروني بدون وجود زمينه اي ذاتي و ژنتيکي در فرد نمي تواند بدبيني مرضي را ايجاد کند. از اين رو عواملي همچون فشارهاي مالي و اقتصادي تنها عوامل آشکارساز وتشديد کننده محسوب مي شوند ونمي توان آن ها را عوامل سبب ساز بيماري به شمار آورد.
در برخي موارد استرس ها و تنش هاي محيطي مانند شرايط مالي بدو يا ساير مشکلات اجتماعي در فرد ايجاد حساسيت مي کنند. در چنين شرايطي حساسيت فرد مي تواند موجب آن شود که رفتار و گفتار اطرافيان در نظر او بزرگ جلوه کند و فرد به ظاهر بدبين به نظر برسد.
در اين حالت ما اين نوع بدبيني را بدبيني مرضي تلقي نمي کنيم، به اين علت که در اين گونه موارد خود افراد اغلب به حساسيت و زودرنجي خود کاملاً واقف هستند.
مي توان نتيجه گرفت که عوامل محيطي علت ايجاد کننده ي بيماري ها نيستند بلکه تنها نقش تشديد کننده ي آن ها را به عهده دارند.
 

تفاوت بي اعتمادي و بيماري بدبيني
افراد ممکن است بر اثر تجارب شخصي و اجتماعي نسبت به بعضي مسائل بي اعتماد شوند، اما اين بي اعتمادي فقط در مورد يک موضوع به خصوص است و فرد آن را به تمام موارد مشابه تعميم نمي دهد. اين بي اعتمادي ها معمولاً موقتي هستند و بعد از مدتي از بين مي روند. به عنوان مثال اگر پدري يک بار ببيند که پسرش دارد از جيب او پول بر مي دارد، نسبت به او بي اعتماد مي شود، اما بعد از مدتي وقتي ببيند که پسر از کار خود پشيمان است، دليل کار او را متوجه بشود، و آن عمل ديگر تکرار نشود، به مرور زمان اعتماد پدر به پسرش بر مي گردد. اما در مورد بيماري بدبيني و بدبيني مرضي اين گونه نيست.

کسي که بدبيني بيمارگونه دارد حتي اگر تجربه ي شخصي نداشته باشد بر اساس استدلال و برداشت هاي خود بي جهت نسبت به يک موضوع يا يک فرد بي اعتماد و بدبين مي شود. به عنوان مثال ممکن است فردي پولش را در خيابان گم کرده باشد، اما به پسرش تهمت مي زند که او پولش را برداشته، در صورتي که هيچ نشانه ي قابل اعتنايي هم دال بر اين موضوع نديده است.

گاهي ممکن است اين افراد تجربه ي شخصي داشته باشند، يعني مثلاً فرد ببيند که پسرش از جيب او پول برداشته، اما اگر پسر هزار بار هم از او عذر خواهي کند و توضيح بدهد وديگر هم کارش را تکرار نکند، ديگر اعتماد پدر بر نمي گردد و حتي ممکن است او اين موضوع را به فرزندان ديگرش هم تعميم بدهد و آن ها را هم به دزدي متهم کند.
چنين افرادي با هيچ منطق و استدلالي قانع نمي شوند که اشتباه مي کنند و اگر بر حسب اتفاق چيزي هم مشاهده کنند که حرف شان را تأييد کند، يعني مثلاً براي بار دوم ببينند که کسي پول شان را برداشته، ديگر به هيچ وجه ازحرف خود بر نمي گردند، در عقيده ي خود راسخ تر مي شوند و قضاوت شان نسبت به آن فرد کاملاً تثبيت مي شود. تمامي مثال هاي فوق بيانگر اين مسئله هستند که هر جا نام بيماري به ميان مي آيد، عواملي به جز تجربيات روزمره ي فردي در ايجاد آن دخالت دارند. اگرچه در برخي موارد عوامل محيطي موجب تشديد علائم و شرايط يک بيماري مي شوند، اما اين عوامل قادر نيستند باعث بروز بيماري شوند يا علت اصلي بيماري تلقي گردند. لذا عوامل محيطي در هر بيماري روان پزشکي نقشي جانبي دارند و بدبيني به عنوان يک بيماري از اين قانون مستثنا نيست.

 



باشخصیت های نمایشی چگونه برخورد کنیم؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

معمولا اختلال شخصیت نمایشی با هیجان پذیری شدید و رفتارهای افراطی مشخص می شود. افراد با شخصیت نمایشی همیشه تمایل دارند در کانون توجه قرار گیرند و تنها فرد مورد توجه در جمع باشند و وقتی چنین نباشد احساس نگرانی می کنند.
 
همیشه سعی می‌کرد با صدای بلند بخندد و حرف بزند، لباس‌های نامناسب می‌پوشید و وقتی وارد جمع می‌شد، خیلی زود با همه خودمانی می‌شد، عادت داشت موقع حرف زدن به طرف مقابل زیادی نزدیک می‌شد، خلاصه محال بود وارد گروهی بشود و توجه همه به او جلب نشود. این‌گونه رفتارها فقط بخشی از رفتارهای شخصیت نمایشی است.

معمولا اختلال شخصیت نمایشی با هیجان پذیری شدید و رفتارهای افراطی مشخص می شود. افراد با شخصیت نمایشی همیشه تمایل دارند در کانون توجه قرار گیرند و تنها فرد مورد توجه در جمع باشند و وقتی چنین نباشد احساس نگرانی می کنند. معمولا یکی از کارهایی که این افراد برای جلب توجه انجام می دهد رفتارهای اغواکننده و تحریک کننده است.

این افراد بسیار خودنمایی می کنند و همچنین به طرز نامناسبی رفتار می کنند، اغلب فوق العاده هیجانی یا پرزرق و برق هستند به نحوی که تقریبا غیرممکن است به آنها توجه نداشت. برای این افراد جذابیت ظاهری بسیار اهمیت دارد، به طوری که اغلب پوشش افراد نمایشی طوری است که همه نگاه ها را به خود جلب می کنند، چون می خواهند مورد توجه باشند. آنها کشته و مرده تعریف و تمجید هستند به طوری که با هر اظهارنظر غیردلخواهی بسیار آزرده می شوند.
بسیار واکنشی عمل می کنند و آماده قشقرق به پا کردن هستند.

توجه دیگران چیزی است که آنها بدون آن نمی توانند زندگی کنند و مانند دارو به آن احتیاج دارند، با جلب توجه کردن نه تنها می توانند روابط بین فردی خوبی برقرار کنند، بلکه از ارزشمند بودن خودشان نیز مطمئن می شوند و اگر توجهات کم شود، احساس ناراحتی می کنند و دوباره خود را در صحنه نمایش قرار می دهند. شخصیت های نمایشی معمولا ساعت های زیادی را صرف می کنند تا برای جلب توجه، راه های خلاقانه ای پیدا کنند، برای جلب توجه بیشتر از رفتارهای اغواگرایانه ای استفاده می کنند، این رفتارها بدون شک به جلب توجه منجر می شود و تحسین و تائید دیگران را به همراه می آورد.

احساس صمیمیت سریع با دیگران و پیشروی در آن از ویژگی های یک شخصیت نمایشی به شمار می رود. همچنین آنها دوست دارند به دیگران نشان دهند با افراد مشهوری در ارتباط هستند.

البته این نیز از دیگر شیوه های آنها به منظور جلب توجه است. درواقع می توان گفت از نظر آنها رابطه ابزاری است که آنها توجه مورد نیاز خود را از محیط دریافت می کنند و شخصیت های نمایشی در صحنه های تئاتر و سینما بسیار خوب عمل می کنند و آنها در زندگی واقعی نیز بازیگران خوبی هستند.

هنرپیشگی، وکالت، سیاستمدار یا کارهای مربوط به رسانه های جمعی ازجمله شغل های مورد علاقه افراد نمایشی است، زیرا احساس می کنند در این مشاغل می توانند در برابر عده زیادی روی صحنه بیایند. شخصیت های نمایشی در زنان و مردان متفاوتند. رفتار مردان نمایشی همانند زنان این گروه نیست.
آنان رفتارهای فریبنده خود را به صورت دیگری نشان می دهند، مثلا سعی می کنند اعتماد به نفس خود را به رخ دیگران بکشند یا بیانات عاشقانه ای را ابراز کنند، اما در کل خواسته شان درباره این که مورد توجه باشند کمتر از یک خانم نیست و ظاهر، لباس ها و بازی های چهره ای و رفتارهایش را آگاهانه به کار می گیرند تا توجه دیگران را به خود جلب کنند. آنان ممکن است لباس هایی تن کنند که بدن آنها را به نمایش گذاشته یا از شوخی های نابجا برای جلب توجه استفاده کنند.

شخصیت نمایشی چگونه شکل می گیرد؟

معمولا افراد نمایشی در خانواده هایی بزرگ می شوند که شیوه های تربیتی متضادی در آن وجود داشته است، آنان اغلب در کودکی مورد بی اعتنایی پدر و مادر قرار می گرفتند و به احتمال زیاد بخصوص از طرف مادر مورد بی مهری و بی توجهی قرار داشته اند، بنابراین تنها در صورتی که رفتاری نمایشی از خود نشان می دادند مورد توجه قرار می گرفتند، پس یاد گرفتند چگونه از طریق رفتارهای نمایشی توجه و محبت دیگران را به خود جلب کنند. برخی از افراد نمایشی هم در دوران کودکی یاد گرفتند از رفتارهای نمایشی پدر و مادرشان که بشدت به دنبال جلب توجه بوده اند، الگوبرداری کنند.

معمولا شخصیت های نمایشی گروه های متفاوتی دارند؛

شخصیت نمایشی کودک: این افراد وابستگی قوی به دیگران دارند و از طریق رفتارهای گول زننده یا اغراق آمیز مانند گریه کردن شدید و غش کردن به صورت بچگانه، دیگران را به سمت خود می کشند. هر چقدر فرد از نظر روانی نابالغ تر باشد ویژگی های اختلال شخصیت نمایشی کودک در او شدیدتر است. هیجان های این افراد بسرعت تغییر می کند و براحتی از عشق های شدید و پرشور به خشم و احساس گناه می رسند. زمانی هم که شخصیت با آنها مخالفت می کند، سریعا کج خلق می شوند و نظرشان را درباره آن فرد تغییر می دهند.

شخصیت نمایشی سرزنده: این شخصیت ها افرادی گرم، صمیمی و زنده دل هستند. در روابط بین فردی خونگرم، مهربان و خوشبین هستند، به تحریک و هیجان نیاز دارند و حرکاتشان سریع، با روح و بانشاط است. به هر جایی وارد می شوند با سرحالی می آیند و با سرحالی می روند. معمولا افراد بهنجاری به نظر می آیند، گاهی اهداف و پروژه های مهمی نیز در سر دارند و براحتی دیگران را نیز متقاعد می کنند، اما بعد از مدتی بدون کامل کردن حتی یکی از این قول ها حرف هایشان را زیر پا گذاشته و با دست خالی و روابط پریشان باز می گردند.

شخصیت نمایشی موافق: مهم ترین موضوع زندگی این افراد آن است که دیگران را دوست داشته باشند و برای رسیدن به این هدف، دیگران را تحسین و چاپلوسی آنان را می کنند. درواقع به طرف مقابل این احساس را می دهند که حاضرند برای او هر کاری بکنند و اگر احساس کنند دیگران نسبت به آنان بی اهمیت هستند، سعی می کنند نظر دیگران را نسبت به خود مثبت کنند. اغلب مصالحه طلب و مهربان بوده، عصبانیت های خود را نشان نمی دهند و خشم و خشونت خود را پشت یک چهره خوب و مهربان پنهان می کنند.

شخصیت نمایشی تئاتری: این افراد خود و نفسشان را مانند کالا در موقعیت های مختلف اجتماعی می خرند و می فروشند و برای این که میزان جاذبه و جلب توجه خود را به حداکثر برسانند به صورت مصنوعی رفتار می کنند. معمولا انگیزه های دیگران را می خوانند و با جذابیت و حتی اغواگری آنها را جذب خود می کنند. زنان دارای شخصیت نمایشی تئاتری معمولا از لباس ها و جواهراتی استفاده می کنند که جذابیت جنسی آنان را افزایش می دهد و مردانشان معمولا ورزش هایی مثل بدنسازی انجام می دهند و طوری عمل می کنند که در نظر دیگران افرادی قدرتمند به نظر می آیند.

شخصیت نمایشی به عنوان دوست یا همسر: رابطه عاطفی با یک فرد نمایشی با چالش های زیادی مواجه است. از یک سو شما مثلا به عنوان همسر این فرد با کسی در ارتباط هستید که به شما وابسته است و از طرفی همین فرد همیشه به دنبال آن است که تمجید و تحسین دیگران را برانگیزد. داشتن رابطه عاطفی با افراد نمایشی به معنای آن است که شما باید دائم انرژی زیادی را در راه برآورده ساختن نیازهای وی صرف کنید. چنین شخصیتی، کوچک ترین بی توجهی به خودش را عذابی الیم تلقی می کند. این افراد در مهمانی ها به طور چشمگیری نمایشی و توجه برانگیز رفتار می کند و این سبب می شود شما گاهی به عنوان همسر یا همراه دچار شرمندگی و خجالت شوید.ميگنا دات آر، آنان قادر به ایجاد و حفظ یک رابطه عمیق و معنی دار نیستند و به عنوان شخصیت دمدمی مزاج در روابط عاطفی شناخته می شوند. یکی دیگر از جنبه های این شخصیت عدم ارتباط یا روابط کم او با افراد همجنسش است. از طرف دیگر اغلب دوستان وی از جنس مخالف وی هستند و به همین دلیل هم اگر به عنوان دوست یا همسر روی او حساب کرده باشید، مطمئنا خیلی زود پشیمان خواهید شد.

در برخورد با شخصیت های نمایشی کارهای زیر را انجام ندهید

او را مسخره نکنید: شخصیت های نمایشی اغلب خنده دار به نظر می رسند و باعث تمسخر اطرافیانشان می شوند. اشتیاق آشکاری که این افراد برای جلب توجه دارند در ما نیز وجود دارد، تنها تفاوت این است که این اشتیاق به طور ماهرانه ای در ما مخفی نگه داشته می شود. افراد نمایشی نسبت به تمسخر دیگران حساسیت بیشتری نشان می دهند و ممکن است موجب شود او با تمام توان خود به طرق مختلف مانند انجام کارهایی چون گریه کردن، توجه دیگران را به خود جلب کند.

اجازه ندهید شما را زیاد نرم کند: معمولا شخصیت های نمایشی با عاطفی بودن و رفتارهای کودکانه خود بسرعت موفق می شوند شما را تحت تاثیر قرار دهند. بنابراین اگر شما بخواهید فورا فاصله خود را با وی حفظ کنید، این خطر وجود دارد که تغییرات خلقی وی متوقف شود و از طریق رفتارهای متغیر خود شما را عصبانی کند، بنابراین در برخورد با این شخصیت با ملاحظه رفتار کنید.

توقعات واقعی از وی داشته باشید: اگر قصد ماندن با شخصیت نمایشی را دارید درباره تغییرات وی واقع بین باشید، چراکه او از همان ابتدای کودکی الگوی رفتاری خود را یاد گرفته و این الگوها در وی نهادینه شده است، همیشه توقع آشفتگی رفتاری را در او داشته باشید، در غیر این صورت از رابطه با وی بیرون بیایید.

در برخورد با شخصیت نمایشی:

- تلاش نکنید جهان بینی او را عوض کنید.

- تصور نکنید رفتارهای وی مربوط به سوء نیت وی است.

- بپذیرید تغییر در این شخصیت ها بتدریج اتفاق می افتد.

- وی را موعظه نکنید.

- درک کنید چه ترس ها و چه عقایدی مبنای رفتارهای مشکل زای اوست.

- یک تغییر نسبی و غیرکامل را از طرف او بپذیرید.

- اجازه ندهید شخصیت های نمایشی شما را به بازی بگیرد.

- به او نشان دهید مرزبندی شما در کجا قرار دارد.



با احساس حقارت چگونه برخورد کنیم؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

به شما توهین کرده و وجودتان را لگدمال کرده‌اند، غرورتان جریحه‌دار شده و شما را به نحوی ناتوان و کم‌اهمیت جلوه داده‌اند و اکنون چنان صدمه دیده‌اید که آرامش‌تان از بین رفته است.
 
 این منصفانه نیست و هرگز دوست ندارید شما را احمق فرض کنند. رفتارهای حقارت آمیز بشدت دردناک و عذاب آور است و هیچ کس شایسته چنین برخوردهایی نیست. به خاطر بسپارید در پایان روز با دیدن هر نوع رفتار و اظهارنظری درخصوص شما، تنها عقیده ای که اهمیت دارد فقط و فقط عقیده خودتان است.

کسی که تحقیر می شود نسبت به خود احساس بسیار بدی پیدا می کند. به او بی احترامی شده و قدر و منزلت او را مورد تردید قرار داده اند. گاهی چنان احساس حماقت و شرمندگی می کند و غرورش را از دست می دهد که ممکن است رفتاری حقارت بار در پیش بگیرد. در واقع با بی انصافی تمام و به زور، او را در موقعیتی بی ارزش قرار داده اند. او خود را نزد دیگران کم اهمیت می داند و همیشه دست پایین می گیرد. البته برخی افراد به سبب تواضع و فروتنی جلوی دیگران سر به زیر هستند، اما احساس حقارت کردن مقوله ای دیگر است. در واقع تواضع، نوعی قدرت است. فرد فروتن بدون این که خود را کوچک و کم اهمیت بداند محدودیت هایش را می پذیرد و هرگز احساس بی ارزشی نمی کند.
تواضع موجب می شود شخص مجبور نباشد مدام خود را توجیه کند و به خود اجازه می دهد از خطاهایش درس بگیرد و هرگز گرفتار خودخواهی نمی شود. اما تحقیر رخدادی است که در آن فرد در رابطه ای با قدرتی نابرابر و در موقعیتی پایین تر قرار دارد و مدام به ناروا به او توهین می شود. احساس حقارت، اغلب دردناک است و تا مدتی طولانی در خاطره ها باقی می ماند. فرد تحقیر شده دچار خشم و غضب و انتقامجویی می شود.
ممکن است دست به اقداماتی مجرمانه بزند تا ثابت کند به اندازه کافی قوی است و اگر هم توانایی ابراز وجود نداشته باشد و به دنبال انتقامجویی هم نباشد و درعین حال نتواند احساس بد نسبت به خود را کنترل کند، دچار اضطراب و عذاب ناشی از آن می شود که زندگی را به کامش بسیار تلخ می کند.

انواع رفتارهای تحقیرآمیز

انسان ها با روش ها و رفتارهای متفاوت همنوع خود را تحقیر می کنند. از میان این رفتارها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

در برابر سخنان دیگران سکوت کردن به گونه ای که به آنها بفهمانید حرف هایشان ارزش شنیدن ندارد یا آنها را مجبور کنید بی دلیل منتظرتان بمانند.

نپذیرفتن دیگران، ترک کردن و آنها را تنها گذاشتن

ارزش وجودی دیگران را انکار کردن

با دیگران همچون حیوانات یا اشیا رفتار کردن

در حق دیگران بی انصافی کردن

روی دیگران تسلط داشتن و کنترل آنها

تهدید و سوءاستفاده کردن: کلامی، فیزیکی یا حتی جنسی

کتک کاری و صدمه جسمی رساندن

تنزل رتبه و مسئولیت دادن، عنوان فردی را از او گرفتن و حتی خلع مقام کردن

خیانت کردن، گول زدن یا دروغ گفتن به فرد. به این ترتیب قصد دارید حماقت آن فرد را به او ثابت کنید. اما در حقیقت از اعتماد او سوءاستفاده کرده اید.

ریشخند کردن دیگران، دست انداختن و نگاه تحقیرآمیز به آنها

شوخی های بی مورد و نامناسب و قرار دادن دیگران در وضعیتی نامناسب

اتهام ناروا زدن

درجمع به فردی بی احترامی کردن و او را کوچک شمردن

فقر، بیکاری، بدهی، ورشکستگی، بی خانمانی، تنبیه و زندانی شدن از شرایط تحقیرآمیز است.

وابستگی بویژه به افراد ضعیف تر

دیگران را به انجام دادن کاری مجبور کردن

رفتاری خشونت آمیز با دیگران داشتن

گرفتن آزادی های فردی و تحت کنترل درآوردن دیگران

بد جلوه دادن ارزش ها، باورها، نژاد، جنسیت، ظاهر و شخصیت دیگران

ارزش وجودی دیگران را با معیارهای نامناسب و ناروا سنجیدن

غلبه بر احساس حقارت

افراد به روش های متفاوت با احساس حقارت و تحقیر شدن برخورد می کنند. رفتارهای خشونت آمیز یکی از واکنش هایی است که ممکن است از فرد تحقیر شده برخیزد. اما می توانید در چنین موقعیت هایی روش هایی به کار بندید و خودرا از صدمه و آسیب این نوع رفتارها حفظ کنید.

قبل از هرچیز بدانید که تنها نیستید.

اگر فکر می کنید شما تنها فرد روی این کره خاکی هستید که درحق او بی انصافی شده است، دوباره بیندیشید؛ زیرا بدون تردید می توانید افراد بسیاری را بیابید که در بحرانی مشابه شما قرارگرفته اند و حداقل یک بار در زندگی چنین حسی را تجربه کرده اند.

فرد تحقیرکننده را نادیده بگیرید.

این کار بسیار سخت است، اما یکی از موثرترین روش ها در برابر آسیب تحقیرشدن، نادیده گرفتن فرد تحقیر کننده و پاسخ او را ندادن است. حتی اگر از درون احساس خشم و غضب فراوان کردید، سعی کنید کلامی بر زبان نرانید و از محل بیرون بروید. این روش با نام کمتر سخن گفتن و آرامش بیشتر داشتن معروف شده است. مسلما هنگام رفتارهای تحقیرآمیز دیگران احساس می کنید هزار بار می میرید، اما اگر در لحظه واکنش نشان دهید ممکن است اطرافیان را نیز به گفتن جملاتی تحریک کنید که احساس تان را بدتر کند. بنابراین بهتر است چیزی نگویید و فرد تحقیرکننده را نادیده بگیرید.

3- رفتارهای تحقیرآمیز را به تفریح و شوخی تبدیل کنید.

این روش نیز بسیار نتیجه بخش است. شما می توانید با استفاده از ابزار شوخی و طنز شرایط بد تحقیرآمیز را کنترل کنید. بهترین کار، خنداندن اطرافیان است. مثلا می توانید جملات فرد تحقیرکننده علیه خود را با رفتارهای طنزآمیز به سوژه ای خنده دار تبدیل کنید. مثلا در برابر سخنانش با لحنی سخره آمیز بگویید ممنون از لطف تان! این برخورد نه تنها اطرافیان را به خنده وامی دارد حتی ممکن است فرد تحقیرکننده را هم به عقب رانده و از تنش بین تان تاحد زیادی بکاهد.

عصبانی نشوید.

بدترین کاری که می توانید در برابر رفتارهای تحقیرآمیز کنید، عصبانی شدن است. مسلما عصبانیت هیچ کمکی به شما نمی کند. در حقیقت روشی است که در نهایت شما را به بن بست می کشاند. البته اگر بتوانید پاسخی درست و محکم به فرد تحقیرکننده بدهید که او را سرجایش بنشاند واکنش خوبی است، اما اگر در برابر رفتارهای تحقیرآمیز واکنشی پر از خشم نداشته باشید بزرگ ترین لطف را به خودتان کرده اید. در کل به یاد داشته باشید وقتی کسی شما را تحقیر می کند درواقع خودش را تحقیر کرده است؛ چراکه در جمع، رفتار تحقیرآمیز با دیگران داشتن بسیار نامطبوع و ننگین است. بنابراین وقتی در چنین موقعیتی عصبانی نشوید و رفتاری موقر از خود نشان دهید به او سخت ترین درس زندگی اش را یاد می دهید.

5 ـ اصلا فکر نکنید.

این اشتباهی است که تقریبا همه انجام می دهند. انسان همیشه نسبت به این که دیگران در مورد او چه فکری می کنند، نگران است. البته فراموش کردن لحظات سخت تحقیر شدن بسیار مشکل است، اما غیرممکن نیست. هرچقدر به چنین رفتاری بیشتر فکر کنید نسبت به آن احساس بدتری خواهید داشت. بهترین روش این است که با سرگرم کردن خود با کارهایی که دوست دارید این نوع رفتارهای ناراحت کننده را فراموش کنید. البته مسلما این برخوردها کم اهمیت نیستند و بسیار عذاب دهنده اند، اما آنقدر هم شایسته توجه نیستند. حتی اگر کل روزتان را با فکر کردن به آن بگذرانید نه تنها نمی توانید از آسیبی که رسانده کم کنید، بلکه شدت آن را هم بیشتر می کنید. به آن توجه نکنید و به زندگی تان برسید.

مخفی نکنید.

اگر با شما رفتار تحقیرآمیز داشته اند، ممکن است تصمیم بگیرید آن را پنهان کنید. اما بدترین کار روبه رو نشدن با چنین شرایطی است. هرگز از چنین موقعیت هایی فرار نکنید، بلکه با آنها مقابله کنید و توانایی خود را به رخ بکشید.

گاهی اوقات رفتارهای تحقیرآمیز چنان عذاب دهنده است که نمی توانید از عهده آن برآیید و بشدت مضطرب و افسرده می شوید. در این گونه مواقع به جای گوشه ای نشستن و غمگین شدن و به طور کلی دست از زندگی شستن به دیدن مشاور یا حتی دوستان صمیمی که به آنها اعتماد دارید رفته و با همصحبتی آنها بر این احساس بدتان غلبه کنید.



مراحل کسب اعتماد به نفس
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

مراحل کسب اعتماد به نفس
 

اگر می‌خواهید استرس‌ها و نگرانی‌ها را از خودتان دور کنید، به آسانی تحت‌تأثیر عوامل و شرایط محیطی قرار نگیرید و با استفاده از استعدادها و خلاقیت‌های خود به ابراز وجود و مقابله با شرایط نامطلوب بپردازید، خودتان را همان‌طور که هستید بپذیرید.

خیلی‌ها تصور می‌کنند اگر خودشان را همان‌طور که هستند بپذیرند، نمی‌توانند تغییر کنند و به چیزهایی که می‌خواهند، برسند. بیشتر وقت‌ها ما فکر می‌کنیم اگر نسبت به خودمان احساس خوبی نداشته باشیم و از خودمان، شرایط و موقعیت و عملکردمان ناراضی باشیم، این نارضایتی در ما ایجاد انگیزه می‌کند و باعث می‌شود برای تغییر، رشد، پیشرفت و رسیدن به شرایط بهتر تلاش کنیم.

ممکن است این طرز فکر گاهی - آن هم در کوتاه مدت - درست باشد. بسیاراوقات احساسات ناخوشایندی مانند ناامیدی، عصبانیت، افسردگی و اضطراب، ما را برای تغییر آماده می‌کنند اما واقعیت این است که نارضایتی و احساسات ناخوشایند بعد از مدتی انرژی ما را می‌گیرد و توان لازم برای تلاش و ایجاد تغییر را از بین می‌برد.

اولین قدم در تغییر و تلاش برای رسیدن به هدف، شادی و آرامش است. پذیرش خود و قبول واقعیت در واقع یک خودآگاهی همراه با احساس شادی و رضایت است. پذیرش، به شما احساس آرامش می‌دهد و همین، انرژی لازم برای رسیدن به هدف، تلاش برای ایجاد تغییر و رشد و پیشرفت را فراهم می‌کند.
 



پاور بانک