داستان كوتاه نمی دانم
داستان كوتاه نمی دانم
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

از عالمی مسئله‏ای پرسیدند

 گفت: نمی‏دانم.

 سؤال كننده گفت: شرم نمی‏كنی كه به جهل و نادانی خود اعتراف می‏كنی.

گفت: چرا شرم كنم از گفتن كلمه‏ای كه فرشتگان به آن سخن گفتند و هنگامی كه خداوند درباره «اسماء» از آنها پرسید

گفتند: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الاّ ما عَلَّمْتَنا؛ خدایا ما چیزی نمی‏دانیم، جز آنچه تو به ما آموختی».



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



پاور بانک